OBEY ME

بدون شرح

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 5433
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



عشق چبست؟

عشق چیست و جه تفاوتی با دوست داشتن دارد؟

عشق اساسی ترین و بالاترین سطحی است که بشر قصد رسیدن به آن را دارد. آیا تصور می کنید کسی که در زندگی به او علاقه مندید و دلبسته اید را؛ دوست دارید؟

آیا دوست داشتن از هرگونه شرطی آزاد است یا اینکه آمیخته است به شرایط و خواسته های گوناگون؟

دوست داشتن بی قید و شرط کدام است و آیا می توانیم به آن دست یابیم؟

آیا تفاوتی بین دوست داشتن و حس تمایل وجود دارد؟

چگونه می توانیم تشخیص دهیم احساسی که نسبت به کسی داریم از جنس تمایل است یا از جنس عشق؟

چگونه می توان با رفتن به سطحی از آگاهی عشق خود را پاک و خالص گردانیم؟

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است

دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد

دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است

دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست

دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند

دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صدای بارون


 

بوي موهات زير بارون بوي گندمزار نمناك

 بوي سبزه زار خيس بوي خيس تن خاك

 جاده هاي مهربوني رگاي آبيه دستات

 غم بارون غروب ته چشمات تو صدات

 قلب تو شهر گل ياس دست تو بازار خوبي

 اشك تو بارون روي مرمر ديوار خوبي

 اي گل آلوده گل من اي تن آلوده دلپاك

 دل تو قبله ی اين دل تن تو ارزوني خاك

 ياد بارون و تن تو ياد بارون و تن خاك

 بوي گل تو شوره زار بوي خيس تن خاك

 هميشه صداي بارون صداي پاي تو بوده

 همدم تنهاييام قصه هاي تو بوده

 وقتي كه بارون ميباره تو رو ياد من مياره

 ياد گلبرگاي خيس روي خاك شوره زاره

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

.........

خیلی وقته دیگه بارون نزده

 رنگ عشق به این خیابون نزده

 خیلی وقته ابری پر پر نشده

 دل آسمون سبک تر نشده

 مه سرد رو تن پنجره ها

 مثله بغضه توی سینه ی منه

 ابر چشمام پر اشکه ای خدا

 وقتشه دوباره بارون بزنه

 خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

 قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

 بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

 کوه غصه از دلم رفتنی نیست

 حرف عشق تو رو من با کی بگم

 همه حرفا که آخه گفتنی نیست

 خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

 قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

 خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

 قلبم از دوری تو

 بد جوری دلتنگ شده...

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تصویر

 

 اسم من از یاد تو رفت ای آنکه در آینه ای

 این چهره ی خسته منم

 این آه سینه سوز من دیوار سرد فاصله است

 بین من و هم سخنم

 فریاد من سکوت تو لب تو باز و بی صدا

 عروسکی به شکل من غریبه اما آشنا

 نگاه مات تو به من

 مثل نگاه دشمن

 جسم تو گرمی نداره

 مگر تنت از آهنه

 مگر تنت از آهنه

 سکوت تو یه فاجعه است برای هم صدای تو

 شکسته در گلو چرا طنین نعره های تو؟

 تو که خود منی چرا

 غریبه ای برای من, منو صدا نمیکنی ؟

 تو قاب سرد آینه

 به سوگ من نشسته ای ,منو رها نمیکی؟

 شکست لحظه لحظه ام یه عادت برای تو

 پرنده ی نگاه من اسیر در هوای تو

 چرا تو که خود منی سکوتتو نمی شکنی

 به من بگو چه می کشی تو قاب سرد آهنی

 تو قاب سرد آهنی

 تو غربت نگاه تو که با نگاهم آشناست

 یه دنیا حرف گفتنی ولی لب تو بی صداست

 تو غربت نگاه تو که با نگاهم آشناست

 یه دنیا حرف گفتنی ولی لب تو بی صداست

 یه دنیا حرف گفتنی ولی لب تو بی صداست

 ولی لب تو بی صداست

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

هیچ کس باور نمیکند

هیچ کس باور نمی کند

 که من

 به خاطر صدایی که

 دوباره بشنوم

 در کوچه های شبانه

 تلف شدم ……

 ----------------------------------------------------------------------------

هیچ کس باور نمی کند

 که من

 به خاطر صدایی که

 دوباره بشنوم

 در کوچه های شبانه

 تلف شدم …… مردم

 تو صدای دل انگیز پیانویی بودی

 که در یک شب مهتابی

 در کلبه ای مجهول به گوش می رسید

 هیچ کس باور نمی کند

 که من

 به خاطر….

....................................................

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

 پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

 تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ..

 بخند برایم بخند

 آنقدر بلند

 تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

 دوستت دارم …

.............................................

راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بر دوش

مسافر میشوم گاهی…

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی…

نگاهی در راه

اعتمادی پرپر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی…

فکرهای کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی…

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویم ام بی تاب

دلم تنگ میشود گاهی…

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی

.............................................

ماه من ، غصه چرا ؟!

 آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز

 مثل آن روز نخست

 گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !

 یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان

 نه شکست و نه گرفت !

 بلکه از عاطفه لبریز شد و

 نفسی از سر امید کشید

 ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

 زیر پاهامان ریخت ،

 تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !

 ماه من غصه چرا !؟!

 تو مرا داری و من

 هر شب و روز ،

 آرزویم ، همه خوشبختی توست !

 ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن

 کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …

 ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید

 یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،

 با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

 وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !

 او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید

 نشانم می داد …

 او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،

 غرق شادی باشد ….

 ماه من !

 غصه اگر هست ! بگو تا باشد !

 معنی خوشبتتی ،

 بودن اندوه است …!

 این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور

 چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند

 همه را با هم و با عشق بچین …

 ولی از یاد مبر،

 پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا

 و در آن باز کسی می خواند ،

 که خدا هست ، خدا هست

 و چرا غصه ؟ چرا !؟!

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوسش دارم

دوسش دارم....

چون ميدونم دوستم داره...

چون ميدونم قولش قوله و وقتي ميگه تنهام نميذاره.....تنهام نميذاره... !

دوسش دارم ...

چون شونه هاش هميشه باهام بود....چون پاهاش هميشه جاي سرم بود و....

دستاش هميشه موهامو نوازش ميكرد...حتي وقتي كه نميديدمش....

بارها اشكاشو رو گونه هاش ديدم...

براي من مي باريد....

با بغض ميخواست كه برگردم...

اما من...

غرق شدم تو دنياي خودم....

اونقدر كه به هر تخته پاره اي چنگ زدم....

ولي چشمام هيچ وقت نديد....دستي رو كه سمتم دراز شده بود....

چقدر غره شدم به خودم وقتي زمين خوردن ديگرانو ديدم...

غره شدم كه من خودم بلدم خوب راه برم...

هيچ وقت نديدم دستي رو كه پشت كمرمو نگه داشت تا من تاتي تاتي برم جلو... !

به هر نامردي تكيه كردمو گدايي محبت كردم.... !

اما نديدم چشمايي رو كه هر شب خط ميكشيد رو خطاهاي من...

حالا پشيمونم...خودت گفتي...تو نامه هايي كه واسم فرستادي....

بازگشت همه...به سوي اوست.... !

دستاتو باز كن...

ميخوام برگردم....

كاش حوا رو پيدا كنم...كاش اون درخت سيبو پيدا كنم...

دوستت دارم... !

تازه فهميدم به جز تو

          حرف هيشكي خوندني نيست

                                      آدما ميانو ميرن

                                             هیشکی جز تو....موندنی نیست...

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

میدونید

تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟

ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟

ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟

ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟

ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟

ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟

مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟

ميدونين ...؟؟؟

اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...

وقتي

يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي

طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

همه چي با يک نگاه شروع ميشه

اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...

محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.

حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.

مي بيني كار دل رو؟

شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و

جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...

از چيزي ميترسي ...

صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه

به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟

راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده

طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه

وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن

گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !

آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا

وقتي باهاته همش سرش پائينه

تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده

ديگه از آن خودت نيستي

بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت

سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...

فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...

خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...

هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ...

وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...

ولي اون ...

سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !

دنيا رو سرت خراب ميشه

همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو

بهش مي گي من … من … من

از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه

ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه

يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد

دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه

دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...

دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد

بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...

وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!

انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...

ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...

بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...

بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني

آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني

تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟

و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کنار آشینانت آشیانه میکنم

فضای آشیانه راپرازترانه میکنم

کسی سوال میکند

                بخاطرچه زنده ای؟

ومن برای زندگی تورا بهانه میکنم. 

نويسنده: RASO0L تاريخ: شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

باور نکن

تو شاهکار خالقی ؛ تحقیر را باور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش؛ زیبا وزشتش پای توست ؛ تقدیر را باور نکن

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی؛ از نو دوباره رسم کن ؛ تصویر را باور نکن

خالق تورا شاد آفرید؛ آزاد آزاد آفرید ؛ پرواز کن تا آرزو ؛ زنجیر را باور نکن

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نمیدونم

نمیدونم واسه چی دوست دارم

چطوری این همه بی قرارتم

تو که هیچ وقت پیش من نمیمونی

چرا پس حس میکونم کنارتم

نمیدونم واسه چی دوست دارم 

نمیدونم چرا عاشقت شدم

یه چیزی بگو بهم امید بده

نذار این حسو بگیرم از خودم

نمیدونم ؛ نمیدونم واسه چی تورو میخوام

نمیدونم ؛ نمیدونم چرا میلرزه صدام

تو به من همیشه بی توجهی

نمیدونم ؛ نمیدونم چرا دنبالت میام

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

یه دل شکوندم

یه روزی به جایی یه دل شکوندم

یه کی عاشقم شد به پاش نموندم

چه آسون چه راحت ازش گذشتم

دلم رو به قلبی دیگه سپردم

پریشونو گریونو دل شکسته

هنوزم به هیچ کی دلی نبسته

چقدر میگفت دوباره ؛ دوباره برگرد

چه روزا که بی من تنهایی سرکرد

اما حالا که دارم فکر میکنم میبینم انگار

اونیکه باخته بازیروفقط من بودم اینبار

حتی یه بار نشد که بعداز اون عشقو ببینم 

ازشدت عشق از رولبی بوسه بچینم

پشیمونم ؛ پشیمونم من دیگه بیتونه نمیتونم

نمیخونم ؛ نمیخونم من دیگه جز برای تو نمیخونم

 

نويسنده: RASO0L تاريخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق یعنی ...

عشق یعنی ...

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی سست وبی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن 

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی قطره دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد محنت در درون

نويسنده: RASO0L تاريخ: دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوستت دارم

مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

چه سود از مهر ورزیدن

                  چه حاصل از وفا کردن

مرا لایق  بدانی یا  ندانی دوستت دارم 

نويسنده: RASO0L تاريخ: دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to rasool.mr.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com